راهنمای مطالعه
- خلاصه داستان سریال
- «چیزهای تیز» اقتباسی موفق از رمان جنایی «گیلیان فیلین»
- «چیزهای تیز» (Sharp Objects) از کلیشه ها استفاده می کند
- کلیشه اول (بازگشت قهرمان)
- کلیشه دوم (دختر مرده)
- کلیشه سوم (دنبال قاتل مرد باش)
- کلیشه چهارم (رابطه عاطفی کارآگاه)
- دلیل ریتم کند سریال چیست؟
- آیا «چیزهای تیز» (Sharp Objects) از سریال «کارآگاهان واقعی» کپی کرده؟
- کارگردان چیزهای تیز، فردی با ذهن تیز است
- پایان بندی فوق العاده
- سخن پایانی
- بازیگران سریال چیزهای تیز
سریال «چیزهای تیز» (Sharp Objects) از خوش ساخت ترین سریال های ۲۰۱۸ بود. فقط نگاهی به لیست بازیگرانش کافی است تا بفهمیم با اثری قوی طرف هستیم. ایمی آدامز، پاتریشیا کلارکسون و از همه مهم تر الیزا اسکانلن جوان برایمان روایتی ۷ قسمتی را طوری اجرا کرده اند که چیزی برای گفتن باقی نگذارد.
در این مقاله از «پاسخ از ما» به بررسی این سریال زیبا و دیدنی می پردازیم.
خلاصه داستان سریال
«کمیل پریکر» خبرنگار تازه کاری است که به شهر زادگاهش «ویندگپ»، در ایالت «میزوری»، بازگشته است. «کمیل» می خواهد گزارشی از قتل ۲ دختر نوجوان تهیه کند، اما بازگشت او چندان با خوش آمدگویی ساکنین همراه نمی شود. «کمیل» گذشته سیاهی در این شهر دارد.
«چیزهای تیز» اقتباسی موفق از رمان جنایی «گیلیان فیلین»
مثل اکثر آثار قوی سینما و تلویزیون، سریال «چیزهای تیز» هم در واقع اقتباس از کتابی با همین نام است. نویسنده رمان «چیزهای تیز» (Sharp Objects) گیلیان فیلین ۴۹ ساله است. «گیلیان» کتاب را در سال ۲۰۰۶ منتشر کرد. این نویسنده برجسته در نوشتن داستان های تریلر با تم زنانه واقعا فوق العاده عمل کرده!
خبر خوب این است که خود «گیلیان فیلین» در نوشتن فیلم نامه نیز دخالت داشته، پس می توانیم بگوییم با اثر اقتباسی وفاداری روبرو هستیم. بد نیست بدانید رمان «دختر گمشده» یا «Gone Girl» هم اثر مهیج و معمایی دیگری از همین نویسنده است؛کتابی که دیوید فینچر بزرگ نسخه سینمایی اش را روی پرده نقره ای برد.
کتاب «چیزهای تیز» پر از مونولوگ های «کمیل» با خودش است. شاید پیاده کردن این قضیه در خود سریال کمی سخت به نظر برسد، اما کارگردان کار درست و موفقی همچون «ژان مارک والی» به ما نشان داد که تقریبا غیرممکن برایش وجود ندارد. شاید انتخاب این کارگردان از بهترین تصمیمات شبکه «اچ بی او» (HBO) بوده باشد.
هیچ مردی نمی تواند مانند «مارک والی» تا مغز استخوان به دنیایی کاملا زنانه نفوذ کند. باید بدانید که او کارگردان فصل اول سریال «دروغ های کوچک بزرگ» نیز می باشد. پس می توانیم از کیفیت کاری که به ما نشان می دهد، مطمئن باشیم.
زمانی که اثری سینمایی یا تلویزیونی از روی یک رمان ساخته می شود، یک پرسش اساسی هم مطرح می شود: آیا این فیلم یا سریال برای کسی که کتاب را خوانده هم راضی کننده خواهد بود؟ چرا که همیشه در اقتباس های این چنینی، کاستی های زیادی به چشم می خورد؛ آن هم به یک دلیل واضح:
«محدود بودن زمان یک فیلم یا سریال در مقایسه با کتاب.»
پس مسلما نباید انتظار داشت تا یک مینی سریال هفت ساعته بتواند به طور کامل کتاب را کاور کند. اما باید بگوییم که اقتباس سریال «چیزهای تیز» کاملا به کتاب وفادار بوده است. پس اگر کتاب را خوانده اید، با خیال راحت می توانید این سریال جذاب و تماشایی را ببینید.
«چیزهای تیز» (Sharp Objects) از کلیشه ها استفاده می کند
در تیتر این بخش نوشته ام که سریال «چیزهای تیز» از کلیشه ها استفاده می کند. اما این یعنی چه؟ یعنی داستان کلیشه ای است؟ اتفاقا برعکس! داستان کلیشه ها را به نفع خودش به بردگی می گیرد! نوعی سو استفاده هنرمندانه از قالب های شناخته شده که تا عمق وجودتان را می کاود. بگذارید کمی توضیح دهم.
در سریال «چیزهای تیز» ۴کلیشه رایج وجود دارد یا می توانست وجود داشته باشد که همه با آن ها آشنا هستیم. کلیشه های سریال به این ترتیبند:
✔ قهرمان داستان پس از مدت ها به شهر کوچک زادگاهش بر می گردد
✔ دختر بلوند نوجوان به قتل رسیده (به عبارتی کلیشه دختر مرده)
✔ با کلیشه دختر مرده، جمله «حواست به پدره باشه» تداعی می شود
✔ کلیشه رابطه عاطفی بین کارآگاه با زنی مرتبط با پرونده قتل ها
خوب اگر منتظرید تا بگویم این ها سریال را قابل پیش بینی می کند، سخت در اشتباهید. کارگردان که گویی با مفاهیم رقص سماع انجام می دهد، قرار است حسابی مارا شوکه کند و اینجاست که «ایمی آدامز» در نقش «کمیل» شاهکار می کند.
کلیشه اول (بازگشت قهرمان)
قهرمان داستان ما یعنی «کمیل» یک دختر همه چیز تمام شهری نیست. او از این زنان تیپیکال و کلیشه ای داستان های جنایی نیست که همه فن حریف است. می دانید که دقیقا در مورد کدام شخصیت ها صحبت می کنیم؟ آن زن هایی که دفاع شخصی بلدند، بی اندازه باهوشند، هر مردی جذبشان می شود والبته اندام زیبایی دارند.
«کمیل» سراسر درد و رنج است. او کوله باری از خاطرات تلخ و مشکلات روانی حاد را به دوش می کشد. «کمیل» به نوعی به مازوخیسم مبتلا است که شکلی از خودزنی محسوب می شود. او خودش را با سوزن و چیزهای تیز می برد! گویی که خاطرات بدش را با نمادی مانند کلمات بر روی خود حکاکی می کند. تازه فقط این نیست. «کمیل» به تازگی از بیمارستان روانی مرخص شده است، به الکل و قرص معتاد است و براستی زندگی اسف باری دارد.
مهم ترین نکته درباره «کمیل» این است که روایت او خطی نیست. این شاهکار کارگردان و تدوین گر به این دلیل است که ما متوجه روان آشفته شخصیت اصلی بشویم. فقط کافی است تا قسمت اول را تمام کنیم. به محض تمام شدنش متوجه می شویم که قرار نیست داستان قتل ها را دنبال کنیم.
ما قرار است «کمیل» را کشف کنیم. «کمیل»، این دختر آسیب دیده، به اندازه دنیایی حرف برای گفتن دارد.
البته باید به این نکته هم اشاره کنیم که به ترتیب قرار گرفتن ژانرها نیز باید دقت کنید. در وهله اول، سریال «چیزهای تیز» (Sharp Objects) یک تریلر روانشناختی است، نه یک تریلر خالی و قسمت معمایی هم در رده بعد قرار گرفته است.
پس اگر به خیال دیدن یک سریال جنایی معمایی با ضرب آهنگ سریع و تعلیق بالا قصد دارید این سریال را تماشا کنید، با عرض شرمندگی باید بگوییم، قرار است نا امید شوید، چون از این لحاظ توی ذوقتان می خورد. توصیه می کنم برای این گونه ژانرها سریال «بیگانه» (Outsider) یا «آقای مرسدس» را دنبال کنید.
اگر با همین دیدگاه به سریال نگاه کنید، تازه متوجه زیبایی آن خواهید شد.
کلیشه دوم (دختر مرده)
کلیشه «دختر مرده» را در فیلم های سینمایی زیادی دیده ایم؛ از «سکوت بره ها» گرفته تا «رودخانه مه آلود» و هزارن مثال دیگر. چیزی که درباره این گونه آثار که در آنها به کلیشه «دختر مرده» پرداخته می شود مشترک است، نوع روایت آن ها می باشد.
در این گونه تولیدات، «دختر مرده» صرفا یک هدف برای گردهمایی کارآگاهان و افراد باهوش است. همه درگیر پیدا کردن قاتل هستند و گاهی مقتول به کل فراموش می شود. اما در «چیزهای تیز» این کلیشه کاملا فرو می ریزد.
با شروع روایت و داستان گویی سریال که به صورت نشان دادن گذشته درهم و و نابهنجار «کمیل پریکر» شروع می شود، متوجه می شویم که داستان درباره «کمیل» است؛ این یعنی قتل دو دختر نوجوان عملا به اولویت دوم تبدیل می شود. پس می توان گفت کلیشه «دختر مرده» اینجا چندان نقش پررنگی ندارد.
کلیشه سوم (دنبال قاتل مرد باش)
در زمانی که دختران یا زنان به قتل می رسند، انگشت اتهام در ابتدا به سمت پدر، برادر و شریک عشقی اش می رود. خوب باید بگویم که در سریال «چیزهای تیز» (Sharp Objects) بیشتر باید حواستان به خانم ها باشد!.
در «چیزهای تیز» مثل همیشه ابتدا برادر مقتول مورد شک است، چون حتی در طول داستان هم بسیار عصبی و کلافه است. مردم هم طبق معمول آن را به عذاب وجدان مرتبط با ارتکاب قتل ربط می دهند. اما هرچه بیشتر جلو می رویم، بی گناهی مردان مشکوک بیشتر ثابت می شود.
این موضوع از آنجایی قابل اهمیت است که در دنیای امروز هالیوود افکار فمینیستی رواج زیادی دارند و شاهد این هستیم که اکثر شخصیت های اصلی در فیلم را زنان تشکیل می دهند. حتی مامور مشهور ۰۰۷ در سری فیلم های جیمز باند را هم قرار بود یک زن بازی کند!.
علاوه بر این، همان طور که پیش تر نیز اشاره کردیم، سریال «چیزهای تیز» از کلیشه ها استفاده می کند، به نوعی هنرمندانه به آن ها دهن کجی می کند و آن ها را به خدمت خود می گیرد. در این سریال ما شاهد این هستیم که اصطلاحا شخصیت های منفی و شرور همه زن هستند!. اگر قرار است همه چیز به صورت برابر وجود داشته باشد، پس باید قبول کنیم که قاتلین زن هم وجود دارند.
کلیشه چهارم (رابطه عاطفی کارآگاه)
خوب می رسیم به حساس ترین بخش قضیه، یعنی رابطه کارآگاه با «کمیل». شاید در ابتدای داستان با خودتان بگویید ای بابا، این که همه چیزش معلوم است! «کمیل» و کارآگاه عاشق هم می شوند!. باید بگویم که خیر. رابطه این دو هر چیزی هست به جز عاشقانه.
در اوایل سریال شاهد این هستیم که «کمیل» خودش را به کارآگاه نزدیک می کند. اما این کار صرفا به خاطر لوندی برای یک کارآگاه شهری نیست. «کمیل» در جستجوی اطلاعات است و البته کمی هم دلش به حال طرف می سوزد، چون کارآگاه ذات حقیقی این شهر را نمی شناسد.
وقتی جلوتر برویم، می بینیم که حتی این کارآگاه هم مثل بقیه شهر به «کمیل» تهمت می زند، او را قضاوت می کند و طردش می کند. اما کارآگاه هم در پایان از «کمیل» عذرخواهی می کند.
رابطه «کارآگاه» و «کمیل» عاشقانه نیست. بلکه دریچه ای است که باعث می شود «کمیل» را بهتر بشناسیم.
دلیل ریتم کند سریال چیست؟
در ابتدا باید به این سوال نگاهی دوباره بیندازیم. چرا فکر می کنیم ریتم سریال کند است؟ از نظر خود نویسنده که اصلا این گونه نیست. سریال سیر طبیعی و خوبی را تا انتها حفظ می کند. اما این سوال که در تیتر هم آن را گنجانده ام از جمله نقدهای منفی بود که در تحلیل های داخلی و خارجی دیده بودم. بیایید تا با هم مروری بر روی سریال بکنیم.
آیا ما صحنه قتل دختران را در ابتدای سریال می بینیم؟ پاسخ خیر است. ما هیچ پیش زمینه ای از قتل ها نداریم. حتی نمی دانیم دختران یاد شده دقیقا چگونه کشته شده اند. پس ما چه چیز را به طور دقیق می بینیم؟ ما «کمیل پریکر» را می بینیم؛ دختری شکسته و پریشان که هیچ چیزش به کارآگاه ها نمی خورد. خنگ نیست، اما هوش غیر عادی هم ندارد. به الکل اعتیاد دارد و به تازگی از کمپ ترک اعتیاد برگشته است. زنی چنین آشفته و پریشان که زندگی خودش پر از چاله و چوله است چه کاری با انجام قتل دارد؟
«کمیل» به خواست خودش به شهر کوچک زادگاهش برنگشته است. او به اصرار رئیسش که الان به نوعی خانواده او محسوب می شود، به آنجا سفر کرده. رئیسش به امید اینکه شاید روبرو شدن «کمیل» با گذشته دردناکش بتواند به او کمک کند، او را برای تهیه یک مقاله به زادگاهش فرستاده.
این یک چیز واضح را به ما می گوید: «چیزهای تیز» (Sharp Objects) یک سریال جنایی نیست. از زمانی که شما هم به این جمله اعتقاد پیدا کنید، متوجه می شوید که ریتم سریال کند نیست. شما یک سریال جنایی را نمی بینید که هر قسمتش یک گره از داستان را باز می کند. شما یک سریال شخصیت محور را می بینید که زندگی زنی در هم شکسته را به تصویر می کشد.
ما قرار است سرگذشت «کمیل» را از گذشته تا به امروز ببینیم. قرار است ببینیم خواهرش که مدام در فلش بک ها نشان داده می شود کیست. دوستانش چه کسانی بودند و چرا «کمیل» اصطلاحا این قدر در این شهر گاو پیشانی سفید است.
پیش تر نیز عنوان کردیم که خوب به ترتیب ژانرها دقت کنید. دقیقا برای پاسخ دادن به این سوال که چرا ریتم «چیزهای تیز» کند است، باید به این موضوع توجه کنیم که «ژانر جنایی» ژانر برتر سریال نیست، بلکه «ژانر روانشناختی» سریال است که در داستان به شدت پر رنگ است.
آیا «چیزهای تیز» (Sharp Objects) از سریال «کارآگاهان واقعی» کپی کرده؟
مسلما خیر. این بحث به شدت در فضای مجازی مطرح می شود که می گویند روایت سریال «چیزهای تیز» خیلی شبیه به کارآگاهان واقعی است. آن دسته از عزیزانی که دستی بر ادبیات دارند به خوبی متوجه اشتباه بودن این تفکرخواهند شد. در ادامه توضیح می دهم که چرا این نتیجه گیری اشتباه است.
در ادبیات داستانی تکنیکی به نام «جزئیات نگاری» وجود دارد. یعنی چه؟ یعی به تصویر کشیدن مکان ها یا محل وقوع داستان با جزئیات توسط نویسنده. «انوره دو بالزاک» از بزرگترین نویسندگان این سبک است. کتاب های «بالزاک» دستکمی از یک فیلمنامه ندارند. با خواندن داستان هایش حس می کنید که واقعا در همان محل حضور دارید.
همین مقوله در سینما هم می تواند بگنجد. در سینما هم کارگردان ها برای اینکه تماشاگر بتواند اتمسفر و لوکیشن داستان را درک کند یا به نوعی خود را در همان مکان تصور کند، از مولفه های سینمایی و المان های خاصی استفاده می کنند.
در این مورد به خصوص کارگردانان سریال های «کارآگاهان واقعی» و «چیزهای تیز»، از مولفه و المان های مشابهی استفاده میکنند. از طرفی لوکیشن داستان ها هم به هم نزدیک است. به همین علت است که تماشاگر ممکن است این تصور را پیدا کند که تشابهات زیادی بین این دو سریال وجود دارد.
خب بعضا هم ممکن است که سریال «چیزهای تیز» را متهم به کپی کاری کنند یا در لفظ تلطیف شده تر، آن را وام دار سریال «کارآگاهان واقعی» بدانند.
اگر این استدلال درست باشد، پس می توان گفت «چیزهای تیز» (Sharp Objects) به نوعی از فیلم «باشگاه خریداران دالاس» هم کپی کرده است! یا حتی اینکه میتوان گفت «چیزهای تیز» از بی شمار سریال دیگر که به نوعی از جزئیات نگاری استفاده کرده اند، وام گرفته اند.
شما در این سریال، نور خورشید، گرمای هوا، تعرق، نسیم، صدای باد و پنکه را به وضوح می بینید و می شنوید. پس کاملا آب و هوای داستان را درک می کنید. تقریبا هر دو سریال هم از این عناصر استفاده می کنند. در هر دو سریال هم شخصیت های نسبتا آشفته ای را می بینیم که در سفری جاده ای قرار است، داستان را پیش ببرند.
در واقع، چون هردو سریال شخصیت محور است، هر دو کارگردان شخصیتشان را در سفری جاده ای معرفی می کنند تا مخاطب را با خود همراه کنند. استفاده از چیزهایی مانند اعتیاد به الکل برای فرار از واقعیت، سیگار کشیدن و کمی بی بند و باری در هر دو وجود دارد. می دانیم که اولین باری نیست که چنین چیزهایی در سینما و تلویزیون می بینیم.
سریال «پیکی بلایندرز» هم همین مولفه ها را نیز دارد. پس آیا می توان گفت از «پیکی بلایندرز» هم کپی کرده است؟
کارگردان چیزهای تیز، فردی با ذهن تیز است
موسیقی سریال از نقاط قوی و مثبت سریال است. چه ساند ترک های انتخابی و چه موسیقی اورجینال سریال با وسواس خاصی تنظیم شده اند.
در طول داستان، دائما قطعه های موسیقی توسط شخصیت ها پخش می شود که به طرز باور نکردنی با فضا و موضوع آن قسمت همخوانی دارد، گرچه برای فهمیدن آن باید کمی انگلیسی بدانید.
موضوع دیگری که باعث شد کارگردان را فردی با ذهن تیز خطاب کنم، بازی هنرمندانه اش با ضمیر ناخودآگاه تماشاگر است.
پیش تر گفتیم که گفتگوها و افکار ذهنی شخصیت ها در کتاب گفته می شود، اما انجام چنین کاری در سریال ممکن نیست. کارگردان با تیزهوشی در طول سریال جملات و لغاتی را در صفحه نمایش می دهد، بی آنکه ما متوجه شویم. این لغات با موسیقی پخش شده در بک گراند و فضای آن قسمت همخوانی بسیار خوبی دارد. وقتی جلوتر می رویم، می بینیم که بعضی از این لغات بر بدن «کمیل» هم نقش بسته است و این موضوع به صورت ناخودآگاه باعث همذات پنداری با شخصیت اصلی می شود.
پایان بندی فوق العاده
سریال به خوبی با پایان بندی زیبایش، هم طرفداران ژانر «روانشناختی» و هم طرفداران سبک «تریلر» یا «مهیج» را راضی نگه می دارد؛ البته اگر از آن دسته از طرفدارانی باشید که بعد از تیتراژ پایانی را هم دیده اند. شاید دوستداران بخش جنایی داستان با خود بگویند که خوب قاتل چه کسی بود؟ هدفش چه بود! اصلا کی به کی بود؟
اگر سریال را بعد از تیتراژ هم دنبال کرده باشید، متوجه خواهید شد. ببینید رسالت کارگردان اصلا پرداختن به قتل ها نبوده است. کارگردان عملا می گوید که جریان قتل ها در درجه دوم و سوم هم قرار ندارد. داستانی که او پیش برده و کامل کرده، تماما در خدمت «کمیل پریکر» بوده است.
اما خوب کارگردان تکه آخر را برای عاشقان ژانر جنایی مثل یک تکه ته دیگ ماکارونی خوشمزه نگه داشته است. اگر سریال را دیده باشید، دقیقا می دانید که کدام صحنه را می گوییم.
سخن پایانی
«چیزهای تیز» (Sharp Objects) برای تمامی روانشناسان و روان پزشکان یک کلاس درس مهیج است. به علاوه، شیفتگان سینما و تلویزیون را هم تماما مسحور خود می کند. اگر از طرفداران «ایمی آدامز» و سریال های خوش ساخت هستید، «چیزهای تیز» را از دست ندهید.
اگر هم این سریال فوق العاده را دیده اید، خوشحال می شویم نظر خود را با «پاسخ از ما» به اشتراک بگذارید.